سفارش تبلیغ
صبا ویژن

тнЄ ЄИD

خدایا وقتی دلت میگره چیکارمیکنی...؟ میری یه گوشه میشینی... هی با نگات بازی میکنی که...یادت بره میخواستی گریه کنی...؟! یه لیوان آب میخوری که همه ی بغضاتو قورت بدی...؟! اونوقت یادت میاد خدایی وباید تنها باشی؟ خداجون نمیدونی این روزا چقدر خدا بودم..

خدای من

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را

که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم

آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی

که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟..



[ سه شنبه 92/9/5 ] [ 9:24 عصر ] [ тнЄ ЄИD ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

متن آهنگ