سفارش تبلیغ
صبا ویژن

тнЄ ЄИD

خدایا وقتی دلت میگره چیکارمیکنی...؟ میری یه گوشه میشینی... هی با نگات بازی میکنی که...یادت بره میخواستی گریه کنی...؟! یه لیوان آب میخوری که همه ی بغضاتو قورت بدی...؟! اونوقت یادت میاد خدایی وباید تنها باشی؟ خداجون نمیدونی این روزا چقدر خدا بودم..

یه پسر غمگین

یکی بود یکی نبود ، زیر گنبد کبود

یه پسر غمگین و زار ، یه گوشه نشسته بود

تو چشاش دریای اشک ، تو دلش دنیای درد

دیگه کم آورده بود ، توی برخوردای سرد

اونیکه دوسش میداشت ، دیگه پیش اون نبود

رفته بود و رضارو به دست غم سپرده بود

زندگی دیگه واسش ، معنا و مفهومی نداشت

شب که میشد با غما ، چشاشو روی هم میذاشت

غم دوری ، غم هجرت ، غم تنهایی و درد

غم رفتن ، غم عشق و غم برخوردای سرد

خلاصه رضای قصه خیلی تنها شده بود

تنها همدم شباش غصه و غمها شده بود

هیچکسی دیگه براش پیام عشقی نمیداد

معشوقش رفته بود و خاطره هاش زجرش میداد

اینم از زندگیه من که با غم تزیین شده

توی عشق و عاشقی فقط جدایی مد شده

آنقدر دوستش داشتم که وقت دعا در حالیکه آرزویش را نمیدانستم ، آرزویش را من هم آرزو کردم !

آرزویمان چه زود به واقعیت رسید : رفت …

 



[ شنبه 92/11/5 ] [ 1:17 صبح ] [ тнЄ ЄИD ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

متن آهنگ