سفارش تبلیغ
صبا ویژن

тнЄ ЄИD

خدایا وقتی دلت میگره چیکارمیکنی...؟ میری یه گوشه میشینی... هی با نگات بازی میکنی که...یادت بره میخواستی گریه کنی...؟! یه لیوان آب میخوری که همه ی بغضاتو قورت بدی...؟! اونوقت یادت میاد خدایی وباید تنها باشی؟ خداجون نمیدونی این روزا چقدر خدا بودم..

یه داستان کوتاه

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:

چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.

بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.

و گفت:

دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.



[ سه شنبه 91/12/8 ] [ 11:27 عصر ] [ тнЄ ЄИD ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

متن آهنگ